۱۳۹۴ اردیبهشت ۳۱, پنجشنبه

سازمان مجاهدين خلق ايران - سازمان حنیف، سازمان ماندگار

 

سازمان حنیف، سازمان ماندگار

ماندگاری سازمان مجاهدین و اعتلای موقعیت آن به‌رغم توفانهای مهیب این سالیان، از شگفتی‌های زمانه و تاریخ است. پدیده‌یی که نه تنها در تاریخ ایران بی‌نظیر است، بلکه در تاریخ انقلاب‌های سایر کشورها نیز مثل و مانندی برای آن نمی‌شناسیم. 

در این مختصر مجال آن نیست و شاید نیازی هم نباشد، آنچه را که طی این مدت بر مجاهدین گذشته، بازگو کنیم. همه اجمالاً و تا حدودی با رخدادها و ابتلائات این دوران، آشنا هستند. همچنین اعتلای موقعیت کنونی سازمان، فراتر و درخشان‌تر از هر زمان دیگر، به‌رغم شرایط بس دشوار منطقه‌یی و بین‌المللی سالیان گذشته، بر کسی پوشیده نیست. 

راز این پدیده شگفت را بایستی در سرچشمه‌های مجاهدین، یعنی در بذر نخستینی که حنیف کبیر و یاران پاکبازش، افشاندند و به عبارت دیگر در 4خرداد که تبلور ایدئولوژی، عمل و فلسفه سیاسی بنیانگذاران و در راهبری و هدایت مسعود و مریم رجوی که آن بذر را به جنگلی سرسبز و رویان تبدیل کردند، جستجو کرد. این راز در صدق و فدا و ایمان خلل‌ناپذیر به پیروزی خلاصه می‌شود. پیش از این درباره صدق و فدا که بر سر در سازمان مجاهدین نقش گردیده، سخن بسیار گفته شده است. در این سطور می‌خواهیم بر ایمان خدشه‌ناپذیر به پیروزی، به‌عنوان محصول قطعی صدق و فدا و عنصر ضروری حصول دستاوردهای کنونی قدری درنگ کنیم. 
وقتی تاریخچه سازمان مجاهدین خلق ایران را، از نخستین روزهای حیات آن و از نخستین کلمات و دست نوشته‌های بنیانگذاران و پیشتازان تا حال مرور می‌کنیم، این واقعیت با درخشش تمام جلوه می‌کند که در سیاه‌ترین شرایط و تیره‌ترین روزها نیز هیچگاه گردی از نومیدی و کمترین نشانی از فرود را نمی‌توان در گفتار و عمل آن مجاهدان یافت. 

ایمان شگفت و شکافنده به پیروزی را، از همان نخستین روزهای شکل‌گیری سازمان و در حالی که این سازمان حتی اسمی هم نداشت، در کلمات بنیانگذاران و پیشتازان مجاهدین می‌توان یافت. 

بنیانگذار شهید سعید محسن در مقاله «چشم‌انداز پرشور»، کوشید به این سؤال که «آیا در چنین شرایط سهمناکی مبارزه پیروز امکان‌پذیر است؟» پاسخ دهد. پاسخی که از تک‌تک کلمات آن، ایمانی عمیق به پیروزی بازتاب می‌یابد. ایمانی که در عین اشراف به خطرات و سختی‌های سهمگین راه و تأکید بر این‌که «مبارزه پیروز... امر ساده‌یی نیست، بلکه از مشکل‌ترین مسائل عصر ماست» و پس از برشمردن خطرات و دشواریهایی که «حتی تصور آنها مو بر تن آدمی راست می‌کند»، تصریح می‌نماید: «... با تمام این‌ها سدهای راه تکامل، شکست پذیرند و این امر ناشی از ماهیت آنهاست و ما نه تنها چنین رویدادها را دلیل سرخوردگی و یأس نمی‌گیریم، بلکه معتقدیم که آنها خوب‌اند و بسیار هم خوب‌اند، زیرا تنها شداید و شرایط مشکل‌اند که یک عصیانگر انقلابی را آبدیده می‌کنند». 

طولی نکشید که این ایمان به چشم‌انداز پرشور و پیروزمند، به آزمایشی هولناک کشیده شد. علنی شدن موجودیت سازمان با ضربه‌ای که می‌تواند برای یک سازمان نوپا و ناشناخته متصور باشد، همراه بود؛ ضربه شهریور 1350، که در جریان آن تقریباً صددرصد مرکزیت سازمان و حدود 90 درصد اعضای سازمان دستگیر شدند و تماماً به چنگ ساواک افتادند. بدون آن که مجال کوچک‌ترین اقدام نظامی یا سیاسی، ولو انتشار یک اطلاعیه را یافته باشد. 

به این ترتیب، این ایمان یک بار دیگر در گدازان‌ترین کوره‌ها، در شکنجه‌گاههای ساواک و در بیدادگاههای نظامی شاه در معرض آزمونی سخت قرار گرفت، اما فروزان‌تر از پیش شعله کشید و درخشید. در بیدادگاه نظامی شاه، مجاهد بنیانگذار سعید محسن خروشید: «مطمئن هستم که... فاتح اصلی ما هستیم»!
 
 


سپس ابتلای عظیم اعدام بنیانگذاران سازمان و تقریباً همه اعضای مرکزیت (بجز مسعود) واقع می‌شود. ابتلایی که می‌تواند نقطه پایانی بر حیات هر سازمان نوپا، هم‌چون مجاهدین خلق ایران باشد. اما دیدیم که آن فدای بزرگ نیز مجاهدین را چند مدار کیفی دیگر بالا برد. این فدا، به‌ویژه بر زخم هولناک بی‌اعتمادی به رهبران، که خیانت‌های سران حزب توده و «مبارزان» موسمی و سیاست‌باز در ژرفنای روح و روان مردم ما ایجاد کرده بود، مرهم نهاد. 

زنجیر به هم پیوسته ابتلائات و پیروزیهای سیاسی و ایدئولوژیک حاصل از آن را از 4خرداد 51 تا بهمن 57 و تا 30خرداد 60 و فروغ جاویدان و تا امروز، می‌توان ردیابی کرد و این حقیقت را از ورای وقایع و رویدادها می‌توان نتیجه گرفت که هر ابتلایی به شرط ایمان و یقین به پیروزی و به شرط آن که اهل پرداخت بهای آن باشیم، لاجرم به پیروزی راه می‌برد. به عبارت دیگر هیچ کارزار سیاسی نیست که مجاهدین وارد آن شوند و از آن پیروز بیرون نیایند. حقیقتی که تبدیل مجاهدین از یک سازمان و گروه محدود به گسترده‌ترین سازمان سیاسی و جایگزین رژیم حاکم، طی تنها دو سال و نیم فعالیت سیاسی که هنوز اختناق خمینی مطلق نشده بود، گواه آن است. 

اما همه آزمایش‌های خطیر و ابتلائات نزدیک به نیم سده، تاریخچه سازمان مجاهدین یک طرف و آزمایش‌ها و ابتلائات بنیان‌کنی که مجاهدین طی 12سال گذشته پشت سر گذاشتند، یک طرف؛ چرا که این سالیان، فشرده ابتلائات و دستاوردهای کل تاریخچه مجاهدین بود. هر روز آن، ابتلایی و آزمایشی خطیر و سرنوشت‌ساز به همراه داشت؛ چنان ابتلائاتی که تمامی سرمایه سیاسی و ایدئولوژیک مجاهدین و حتی موجودیت فیزیکی سازمان را به چالش می‌طلبید. 

توطئه‌های فشرده و پی‌درپی رژیم آخوندی و زد و بندهای آن در سطح بین‌المللی و استفاده از دولت دست‌نشانده رژیم در عراق علیه مجاهدین، که هدف هر یک از آنها نفی موجودیت سازمان و نابودی تمامی مجاهدین بود. حال بنگرید که مجاهدین چگونه هر یک از این توطئه‌ها را درهم شکستند و آنها را بر سر خود دشمن آوار کردند. 

آری، پس از هر کارزار، این مجاهدین بودند که درخشان‌تر از پیش جلوه می‌کردند و گردن‌فرازتر از قبل قد می‌افراشتند و شعف و شگفتی دوستان و بذرافشانان این جنگل سرسبز را بیش از پیش می‌کردند. 

عبور سرفرازانه مجاهدین از دل این دریاهای پر آتش، جز با پایداری بر اصولی که حنیف کبیر و یارانش بنیان گذاشتند و مسعود و مریم آن را به کمال رساندند و جز با ایمان قاطع و خلل‌ناپذیر بر پیروزمندی محتوم همین اصول ممکن نبود. آن چنان که اکنون می‌توان همین را به‌مثابه یک اصل و یک شاخص برای تشخیص عنصر مجاهد خلق و سنجش عیار مجاهدت هر مجاهد تعریف کرد. مجاهد کسی است که در هیچ وضعیتی مقهور شرایط موجود نمی‌شود و امید و یقینش به پیروزی محتوم، تحت تأثیر شرایط نامساعد، هرگز کاستی نمی‌گیرد. او امواج سهمگین فتنه‌ها را با آرامش و صبر جمیل می‌شکافد، راه خود را به سوی هدف باز می‌کند و مهار شرایط نامساعد را به دست می‌گیرد و از قضا همان را سکوی پرش به سوی موقعیتهای پیروزمندتر می‌کند. 

این رویکرد، از یک ایمان و یقین عمیق به قانونمند بودن هستی و اراده قاهر حاکم بر این جهان، سرچشمه می‌گیرد. «همان نیروی عظیمی» که محمد حنیف و سعید محسن در پیام مشترکی که در آخرین روزهای زندگی از سلول‌های زندان خطاب به یارانشان فرستادند: «... دل قوی دارید که باز هم خدا با ماست، همان نیروی عظیمی که ما را به این حد رسانده، قادر است ما را حفظ کند و در کنف حمایت خود گیرد، از هیچ فیضی ما را محروم ندارد و به اذن خودش باز هم بالاتر از این‌ها برساند»... . 

آری، در پی حنیف و یارانش و راهی که آنان در سحرگاه 4خرداد گشودند و پرچمی که مسعود از حنیف به ودیعه گرفت و به امروز رساند، اکنون مجاهدین نه با تک‌ستاره‌ها، که با کهکشانی فروزان و ستاره‌ها و خورشیدهایی که دم به دم طلوع می‌کنند، روبه‌رو هستند. کهکشانی از زنان و مردان مجاهد که دوشادوش هم، در پرتو انقلاب مریم رهایی، آزادی را برای ایران و تاریخ گوهر بارش، به ارمغان می‌آورند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر