جامعه ايران و نبرد مجاهدين با بنيادگرايي خميني بر سر انسان
از: مقاله زيبـايي فرامـوش شـده
به مناسبت سالگرد تاسيس سازمان
در نشريه مجاهد763- نيمه شهريور1384
به خانه من اگر آمدي، اي مهربان!
برايم چراغي بياور، و دريچهيي كه از پشت آن،
به ازدحام كوچه خوشبخت بنگرم.
(فروغ فرخزاد)
فجايعي كه همه روزه به صورت تبهكاريها، تجاوزها و جنايتهاي پرشمار در سراسر ايران رخ ميدهد، وضعيتي اندوهبار در جامعه شكل داده است كه استمرار ديكتاتوري مذهبي آنرا سال بهسال وخيمتر ميكند.
برايم چراغي بياور، و دريچهيي كه از پشت آن،
به ازدحام كوچه خوشبخت بنگرم.
(فروغ فرخزاد)
فجايعي كه همه روزه به صورت تبهكاريها، تجاوزها و جنايتهاي پرشمار در سراسر ايران رخ ميدهد، وضعيتي اندوهبار در جامعه شكل داده است كه استمرار ديكتاتوري مذهبي آنرا سال بهسال وخيمتر ميكند.
اين وقايع با همة جنبههاي دهشتناكشان، تنها لحظههايي است كه در آن سياهيها و مناسبات تيرة درون جامعه خود را بروز داده است.
بنابراين در پس اين وقايع تلخ، بايد به انحطاط عميقي كه روابط ميان مردم و كل جامعه را فرا گرفته توجه نمود. اما اين انحطاط، فرآيندي است كه ديكتاتوري آخوندي با اختناق سربي و سنگين و گسترانيدن سيطرة ارتجاعي خود در اعماق جامعه و خصوصيترين زواياي زندگي يكايك مردم و بارواج دادن معيارها و نگرش و مناسبات عقبماندة خود به جريان درآورده است.
حاصل اين فرآيند، فرو بردن انسانها در خود، بياعتمادي، كينه و بدگماني و نابردباري و… و به طور خلاصه كشتن شعلههاي انسانيت در درون مردم و مسخ هويت انساني آنهاست.
شفاي اين جامعة درهم رفته و منكوب شده، در گرو راهحل انساني است، راهحلي كه فرايندي معكوس آنچه تحت حاكميت آخوندها طي شده ايجاد كند.
شفاي اين جامعة درهم رفته و منكوب شده، در گرو راهحل انساني است، راهحلي كه فرايندي معكوس آنچه تحت حاكميت آخوندها طي شده ايجاد كند.
راهحلي كه آثار فروبرندة ايدئولوژي خميني را از بين ببرد، و ارزشهاي انساني را در آحاد جامعه و در مناسبات اجتماعي احيا كند.
روشن است كه تحقق اين دگرگوني در مقياس كل جامعه، بدون ازهمگسيختن اختناق و ديكتاتوري نامتصور است.
روشن است كه تحقق اين دگرگوني در مقياس كل جامعه، بدون ازهمگسيختن اختناق و ديكتاتوري نامتصور است.
اما تجربة مبارزه در برابر رژيم آخوندي گواهي ميكند كه شرط پايداري و تضمين پيروزي براي دستيابي به اين هدف در مبارزهيي است كه در آن هم بر اصالت ارزشهاي انساني و هم بر آرمان آزادي پاي فشرده شود.
در حقيقت، «اين دو عنصر اصلي روح و جوهر ربع قرن مقاومت ما در برابر فاشيسم مذهبي و ضدانساني است…».
در اينجا ميخواهيم بهطور خاص يك كنشو واكنش حياتي در احياي فرهنگ انساني را يادآوري كنيم كه از زيباييهاي فراموششدة دنياي انساني است و آن ديدن قوتها و كمالات انساني در همنوعان و احيا و اشاعة آن است.
در اينجا ميخواهيم بهطور خاص يك كنشو واكنش حياتي در احياي فرهنگ انساني را يادآوري كنيم كه از زيباييهاي فراموششدة دنياي انساني است و آن ديدن قوتها و كمالات انساني در همنوعان و احيا و اشاعة آن است.
اين ارزشي است كه نظر به فراگيري و عمق تباهي موجود، جامعة ما و فرد فرد مردممان به آن نيازمندند.
و يكي از پايهييترين اجزاي فرهنگ انساني در جامعة آزاد و دموكراتيك است.
براي پي بردن به اصالت اين ارزش، ميتوان در وهلة اول به وجه متضاد آن توجه نمودكه چه كاركرد تعيينكنندهيي در فرهنگ ديكتاتوري دارد.
خميني و آخوندهاي پيرو او، بر ضعفها و كاستيها و نقصهاي انسانها تكيه ميكنند. تمركز بر اين جنبهها، در بنياد ايدئولوژيكي آن، ريشة سركوبگري است.
براي پي بردن به اصالت اين ارزش، ميتوان در وهلة اول به وجه متضاد آن توجه نمودكه چه كاركرد تعيينكنندهيي در فرهنگ ديكتاتوري دارد.
خميني و آخوندهاي پيرو او، بر ضعفها و كاستيها و نقصهاي انسانها تكيه ميكنند. تمركز بر اين جنبهها، در بنياد ايدئولوژيكي آن، ريشة سركوبگري است.
آخوندها با تمام قوا منكرات و جنبههاي منفي در ميان انسانها و جامعه را برجسته ميكنند تا سركوبي و از ميدان به دركردن و به بند كشيدن انسانها به ظاهر مجاز و مشروع شناخته شود.
اين نگرش هم اكنون بر كل نظام حقوقي و قضايي رژيم ولايت فقيه حاكم است. بهطوري كه برخلاف پايهييترين موازين قضايي، «اصل برائت» را ناديده گرفته، همه را مجرم و گناهكار تلقي ميكنند. كثرت شگفتانگيز دستگيريها(سالانه بين 600 تا 800 هزار نفر)، رفتار وحشيانه در هنگام دستگيري ونيز شكنجههاي هولناك دستگيرشدگان پيش از روشن شدن اتهامشان، مبتني بر همين نگرش است. بيدليل نيست كه در حكومت آخوندها، حجم قوانين مربوط به مجازاتها سال بهسال افزايش يافته است. از آغاز حكومت خميني ميليونها پرونده قضايي تشكيل شده است. تعداد اين پروندهها در برخي سالهاي اخير سالانه بيش از پنج ميليون بوده است.
نمونة مهم ديگر در اين زمينه، چگونگي فرستادن نوجوانان بسيجي به ميدانهاي مين در جريان جنگ هشتسالة خميني بود. معمولاً در شبهاي قبل از حمله، براي قربانيان مراسم سينهزني و نوحهخواني برگزار ميكردند. در اين مراسم آخوندهايي كه در پشت جبهه حاضر بودند، بيش از هر چيز بسيجيها را به ياد خطا و گناهان جنسيشان مي انداختند و در فضاي ملتهب و پراشك و آه به آنها ميقبولاندند كه موجوداتي غرقه در گناه و پليديند كه اگر در ميدانهاي مين به «شهادت» برسند، گناهانشان آمرزيده ميشود.
آخوندها تا ميتوانند گناه را عمده و سنگين ميكنند. آنقدر كه هرگناه مثل بختكي بر روي ذهن و قلب انسانها ميافتد و آنها را در قبر گناهان فرديشان فرو مي برد.گناهاني كه برخلاف تصريحات قرآن و آموزشهاي اسلام، برون رفت و آمرزشي هم براي آن متصور نيست. در اين دنيا با مرگ عقوبت ميشود و در آن دنيا با عذاب دوزخ. اين مكانيسم ايدئولوژيكي منحطي است كه به وسيلة آن سركوب عمومي در جامعه مجال پيدا ميكند و مجازات ضدانساني قصاص در «شرع» آخوندي موجه انگاشته ميشود.
در انسانشناسي مرتجعان، كنش و واكنشها، روابط ميان انسانها و چگونگي رفتار فردي و جمعيشان، اغلب، مظنون به گناه و آلودگي است. در نگاه آنان كمالات انساني جايي ندارد. بهتر است بگوييم قادر به ديدن آن نيستند. خروج از دنياي انساني و فرو غلتيدن به دنياي پليدي و شيطاني آنان را از اذعان به مقام انسان و خضوع در برابر آن عاجز كرده است. گوته شاعر و متفكر بزرگ آلمان، در اثر مشهور خود، «فاوست»، مفيستوفلس شيطان را چنين توصيف ميكند كه «هيچچيز در نظرش جالب نيست و در جهان ياراي دوست داشتن هيچ كس را ندارد».
در «فاوست» هم چنين دربارة يك جمع شيطاني (نظير حاكمان كنوني ايران)گفته شده است: « چيزي كه در انجمن اين اوباش و پست فطرتان براي من جالب و لذت بخش است، اين است كه همه از صميم دل يكديگر را منفور ميدارند و تحقير ميكنند».
اين نگرش هم اكنون بر كل نظام حقوقي و قضايي رژيم ولايت فقيه حاكم است. بهطوري كه برخلاف پايهييترين موازين قضايي، «اصل برائت» را ناديده گرفته، همه را مجرم و گناهكار تلقي ميكنند. كثرت شگفتانگيز دستگيريها(سالانه بين 600 تا 800 هزار نفر)، رفتار وحشيانه در هنگام دستگيري ونيز شكنجههاي هولناك دستگيرشدگان پيش از روشن شدن اتهامشان، مبتني بر همين نگرش است. بيدليل نيست كه در حكومت آخوندها، حجم قوانين مربوط به مجازاتها سال بهسال افزايش يافته است. از آغاز حكومت خميني ميليونها پرونده قضايي تشكيل شده است. تعداد اين پروندهها در برخي سالهاي اخير سالانه بيش از پنج ميليون بوده است.
نمونة مهم ديگر در اين زمينه، چگونگي فرستادن نوجوانان بسيجي به ميدانهاي مين در جريان جنگ هشتسالة خميني بود. معمولاً در شبهاي قبل از حمله، براي قربانيان مراسم سينهزني و نوحهخواني برگزار ميكردند. در اين مراسم آخوندهايي كه در پشت جبهه حاضر بودند، بيش از هر چيز بسيجيها را به ياد خطا و گناهان جنسيشان مي انداختند و در فضاي ملتهب و پراشك و آه به آنها ميقبولاندند كه موجوداتي غرقه در گناه و پليديند كه اگر در ميدانهاي مين به «شهادت» برسند، گناهانشان آمرزيده ميشود.
آخوندها تا ميتوانند گناه را عمده و سنگين ميكنند. آنقدر كه هرگناه مثل بختكي بر روي ذهن و قلب انسانها ميافتد و آنها را در قبر گناهان فرديشان فرو مي برد.گناهاني كه برخلاف تصريحات قرآن و آموزشهاي اسلام، برون رفت و آمرزشي هم براي آن متصور نيست. در اين دنيا با مرگ عقوبت ميشود و در آن دنيا با عذاب دوزخ. اين مكانيسم ايدئولوژيكي منحطي است كه به وسيلة آن سركوب عمومي در جامعه مجال پيدا ميكند و مجازات ضدانساني قصاص در «شرع» آخوندي موجه انگاشته ميشود.
در انسانشناسي مرتجعان، كنش و واكنشها، روابط ميان انسانها و چگونگي رفتار فردي و جمعيشان، اغلب، مظنون به گناه و آلودگي است. در نگاه آنان كمالات انساني جايي ندارد. بهتر است بگوييم قادر به ديدن آن نيستند. خروج از دنياي انساني و فرو غلتيدن به دنياي پليدي و شيطاني آنان را از اذعان به مقام انسان و خضوع در برابر آن عاجز كرده است. گوته شاعر و متفكر بزرگ آلمان، در اثر مشهور خود، «فاوست»، مفيستوفلس شيطان را چنين توصيف ميكند كه «هيچچيز در نظرش جالب نيست و در جهان ياراي دوست داشتن هيچ كس را ندارد».
در «فاوست» هم چنين دربارة يك جمع شيطاني (نظير حاكمان كنوني ايران)گفته شده است: « چيزي كه در انجمن اين اوباش و پست فطرتان براي من جالب و لذت بخش است، اين است كه همه از صميم دل يكديگر را منفور ميدارند و تحقير ميكنند».
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر