۱۳۹۴ اردیبهشت ۲, چهارشنبه

شهيد راه وطن افشار طوس يار وياور دكتر مصدق پيشواي نهضت ملي اصلي ترين مانع كودتا وتوطئه عليه مصدق كبير


شهيد راه وطن افشار طوس يار وياور دكتر مصدق پيشواي نهضت ملي اصلي ترين مانع كودتا وتوطئه عليه مصدق كبير 


در سوم ارديبهشت سال 1332 سرتيپ افشارطوس رئيس شهربانى دولت دكتر مصدق توسط دربار شاه به قتل رسيد. سرتيپ افشارطوس كه در برابر دربار از دكتر مصدق دفاع می‌كرد در تهران ربوده شد و پس از 2 روز شكنجه‌ به قتل رسيد. اين قتل توطئه‌اى بود عليه دكتر مصدق و بی‌ثبات كردن دولت ملى او كه بوسيله مظفر بقايى و سرلشگر زاهدى، كه از ماموران دربار و استعمار بودند به اجرا درآمد. زاهدى براى فرار از عدالت خود را به مجلس رسانده و در آنجا متحصن شد. اما آخوند كاشانى كه در اين زمان رئيس مجلس بود به گرمى از سرلشگر زاهدى كه از متهمين اصلى قتل افشارطوس بود، استقبال نمود. قتل سرتيپ افشارطوس رئيس شهربانى دولت دكتر محمد مصدق با همكارى ارتجاع و استبداد بدون پيگرد باقى ماند.

محمود افشار طوس
محمود افشارطوس (مقتول ۲ اردیبهشت ۱۳۳۲) پسر حسینخان شبل السلطنه معروف به باشی برادر مادری مهدیقلی خان مجد الدوله که در سال ۱۳۳۱ خورشیدی از طرف دکتر محمد مصدق نخست وزیر وقت به سمت ریاست کل شهربانی منصوب گردید. در اوایل اردیبهشت ۱۳۳۲ خورشیدی در خیابان خانقاه مفقود شد و در ۶ اردیبهشت با تلاش بسیار جنازه او را که با وضع بسیار فجیعی او را کشته بودند در غار تلو در تپه‌های لشکرک در شمال تهران پیدا شد و پیکر بی جان او در بیمارستان شهدای تجریش تهران به خاک سپرده شد. عده‌ای از افسران بازنشسته و بقائی به دستور شاه به حیله و نیرنگ او را بدام انداخته و گرفتار کرده بودند به ربودن و کشتن وی متهم و گرفتار شدند.

در ظهر ۲۵ مرداد و در پی شکست کودتای اول، بقایی و زهری بازداشت شدند اما این حبس‌ها طول نکشید و گرهی از پرونده افشارطوس نگشود و با پیروزی کودتا در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سرنگونی دولت مصدق، این پرونده نیز مثل بسیاری دیگر از قتل‌های سیاسی تاریخ ایران به بایگانی سپرده شد. ۳۰ آبان ۱۳۳۲ در شرایطی که مصدق در دادگاه نظامی در حال محاکمه بود، دادگاه جنایی فرمانداری نظامی تهران کلیه متهمین پرونده قتل افشارطوس را از اتهامات منتسبه تبرئه کرد. بدین ترتیب بود که قاتلان در سکوت ماجرا را تمام کردند؛ هم ماجرای قتل و هم کابوس دولت ملی.

ویژگیهای شخصیتی و سوابق رفتاری
یکی از خویشاوندانِ محمود افشارطوس در مورد او چنین می‌گوید: «او به علت اخلاق و روش و خصلتهای خود، قبل از آنکه به ترفیعات ارتشی نائل شود یک فردِ ممتاز خانواده بود... هیچ گاه دروغ نمی‌گفت، از نظر نظم و انضباط، نمونه بود. در قضاوت، عادل و در اجرای تصمیمات، قاطع بود. مادرش می‌گفت، او امیرکبیرخواهد شد. او در حد امکان از هیچ کمکی به نزدیکان دریغ نمی‌کرد». 13 یکی از همقطارانش در گروه افسران ناسیونالیست، او را«فردی پاک و بی غل و غش در نظامیگری» توصیف نمود. 14 سرتیپ کمال، که افشارطوس به جای او در راس شهربانی کل کشور قرار گرفت، در خاطراتش، اگرچه از برکناری خود، ابراز ناخشنودی می‌نماید، با این حال، افشارطوس را افسری لایق و کاردان معرفی نموده، می‌آورد: «ای کاش رئیس ستاد می‌شد». 15

بنابر روایتی دیگر، افشارطوس در مصاحبت با چند تن از همکارانش اینطور اظهار نمود: «این حقیقتی است که همه شما می‌دانید، من رشوه بگیر نیستم، اگر من رشوه نمی گیرم، به این دلیل است که این عمل را رکیک و تباه‌کننده روح فرد در جامعه می‌دانم». 16 یکی از ممیزه‌های شخصیتی‌اش این بود که در اقدامات خود، راسخ و قاطعانه عمل می‌کرد. یکی از روزنامه‌نگاران در آن برهه، روایت نمود که « یک روز به او گفتم چرا به مندرجات جرائد که آنقدر به شما حمله می‌کنند جواب نمی‌دهید، گفت احساسات مردم، قابل توجه نیست، انسان باید کار خودش را بکند».17 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر