۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۰, پنجشنبه

ضرورتِ ارتقاءِ سطح مبارزات صنفی کارگران

آناهیتا اردوان:

امنیت شغلی و شرایط معیشتی کارگران و دیگر گردانهایِ زحمتکشِ جامعه در پیِ وضعیت وخیم اقتصادی در عرصه تولید و پیشبردِ سیاستهای نولیبرالیستی، روزبه‌روز کاهش می یابد. در مقابل، کارگران معترض به این وضع اسف بار و عدم پرداخت دستمزد و مزایا، با اخراج و زندان و احکام قرون وسطائی نظیر "شلاق" و "حبس تعلیقی"، روبرو می گردند. این در حالی ست که، طشتِ رسوایی کارگزاران نظام، در غارتگری و اختلاس هایِ میلیاردی و رشوه خواری از بام، افتاده است. نظام جمهوری اسلامی بر پایۀ  آخرین گزارش سازمان شفافیت بین الملل، جزو یکی از فاسدترین کشورهای جهان از نظر فساد اداری و اقتصادی است. فساد، اختلاس، رشوه گیری، خرید و فروش پستهای دولتی، رشوه پذیری دستگاه قضایی، فساد مالی در میان سیاستمداران و مقامهای دولتی و ... از جمله شاخص هایِ سازمان نامبرده، پیرامونِ سنجش کشورهاست.
نگاهی اجمالی به اخبار و گزارشات کارگری بیانگر این واقعیت است که؛ روند بیکاری بموازاتِ سرکوب کارگران نه تنها با تشکیلِ دولت یازدهم کاهش نیافته است. بلکه، بی دنده و ترمز تحت لوای «اقتصاد مقاومتی»، به پیش می رود. اخراج کارگران معدن زغال سنگ طرزه بدلیل پی گیری مطالبات معوقه خود و همکارانشان با بیست سال سابقۀ کار و هفده کارگر معدن کوشک بافق برای دومین بار، بیکاری و بلاتکلیفی کارگران کارخانۀ تولید الیاف پلی استر «پرند»، بیکاری 150 کارگر قراردادی ذوب آهن اردبیل، اخراج کارگران ویتانا و کارگران نفت و شرایط فلاکت بار معیشتی کارگران بازنشستۀ کارون شوشتر، اعراض تعمدیِ کارفرمایان از پرداخت دستمزد و مطالبات معوقۀ کارگران در هفته های اخیر، بر این واقعیت مهر تایید، می زند.
تداوم سیاستهایِ خانمانسوز در راستای اجرای آزادسازی اقتصادی مولفه کارکرد کلیۀ دولتهای تابعِ نظام ولایی تا کنون بوده است. بدین ترتیب، دولت امنیتی- بوروکرات بنفشِ روحانی مُزورانه می کوشد تا تتمۀ حقوق و منافع طبقۀ کارگر ایران را جهت تامین منافع طبقۀ حاکم و نهادهای انگلی وابسته به آن و خوش خدمتی به  نهادهای سرمایه داری»، صندوق بین الملل پول و بانک جهانی»، پایمال سازد. دولت یازدهم بدنبالِ دولت رفسنجانی و خاتمی و احمدی نژاد مترصد آن است که طبقۀ کارگر ایران را با تصویب و اجرای قوانین ضد کارگری،"نظیرِ میخهایی که ولکان با آنها پرومته را به صخره ها بست"[1]، به نئولیبرالیسم اقتصادی، میخکوب کند. منتها، تضادهای آشتی ناپذیر بین رهایی و استبداد و سرانجام، تضاد آشتی ناپذیر بین  خصلت اجتماعی تولید و خصلت مالکیت خصوصی وسائل تولید، اجازه نمی دهد تا تمامی فعل و انفعالات اقتصادی در انحصار نهادهای وابسته به قدرت سیاسی، درآید. بدین سان، فشارهای اقتصادی و سیاسی و تشدید سرکوب، بستر و زمینۀ رشد و بسط اعتراضات صنفی کارگران یدی و فکری در تمامی عرصه های تولیدی و خدماتی را فراهم ساخته است. از همین رو، فرایافتِ دقیقِ مبارزات صنفی و خودانگیختۀ کارگری، نقاط مثبت و پی آمدهایِ ناشی از عدم ارتقاء آن تا سطح نبردی سیاسی و تهاجمی، تفکیک نظرات سره از ناسره در این رابطه، واجب و ضروری بشمار می آید.
منافع بی واسطۀ کارگران، شامل خواستها و مطالباتی است که طبقه کارگر برای حل مسایل روزمره خود مطرح می سازد و مطالباتی که در چارچوب این منافع بیان می شود، از درخواست برخورداری از رفاه بیشتر، توزیع عادلانۀ ثروت جامعه و غیره فراتر نمی رود. این جنبه از مبارزات کارگری اگرچه سیستم را زیر سوال نمی برند، منفی هم نیستند و نقش قابل توجهی در پرورش و آموزش طبقه کارگر ایفاء می کنند. امّا، مبارزۀ اقتصادی کارگران کافی نیست. طبقۀ کارگر ایران در مسیر تحقق منافع استراتژیک خود راهی جز این ندارد که کلیۀ نمودهای ستم گری نظام استبدادی حاکم را به چالش بگیرد. محدود کردن مبارزات کارگری به مبارزات اقتصادی و یا ارجحیت قایل شدن برای آن در مقایسه با مبارزه کارگران در حوزه های دیگر مانند مبارزه علیه نقض آزادی بیان، آزادی ابراز عقیده و دفاع از حقوق اقوام و اقلیتهای مذهبی، دفاع از آزادی مطبوعات و علیه نیروی سرکوبی رژیم و احکام غیر انسانی چون سنگسار، قصاص، شکنجه و اعدام، سیاستی تردیونیونیستی و اکونومیستی است که سطح مبارزات توده های کارگران را تنزل می دهد و مانع رشد شناخت طبقاتی کارگران می شود. تبلیغات جدّی و پیوستۀ مدافعان حقوق کارگران و پیشاهنگان طبقه کارگر پیرامون جنبه های سودمند شرکت سازمانه یافتۀ طبقه کارگر، در مبارزات روزمره از آن رو که ظلم و بیدادگری رژیم در بخشهای گوناگون حیات و فعالیتهای کارگران و مزدبگیران، اعم از حرفه ای، شخصی، خانوادگی، علمی و غیره، آشکار می گردد، موجبات قوام و نضج و فرگشتِ آگاهی همه جانبۀ کارگران و مزدبگیران را فراهم می سازد و آنان را بیش از پیش به مبارزه سیاسی سوق می دهد. آنزمان که کارگران با هرگونه خودسری، زور و نقض حقوق انسانی اعم از اینکه این موارد در رابطه با خود یا دیگر گردانهای اجتماعی صورت گیرد، از نظرگاه چپ مخالفت می ورزند، قادرند از مناسبات دیگر طبقات با خود و حکومت آگاه شده و اینگونه به آگاهی سیاسی حقیقی نائل گردند. مضاف بر این، طبقۀ کارگر نه از طریق تجزیه و تحلیل تئوریک پدیده ها، بلکه بواسطۀ  شرکت در عرصه های گوناگون مبارزه جاری علیهِ سیستم سرمایه داری حاکم، از آگاهی طبقاتی ژرف بهره مند می گردد و به ناکارایی تئوری های رنگ باختۀ «رفرمیستی و فرصت طلبانه»، پی می برد. حضور سازمان یافته طبقه کارگر و مزدبگیران در اعتراضات روزمره و نه تنها اقتصادی، به رادیکالیسم و پلورالیسم جنبش اجتماعی، می انجامد و آنان با ایجاد تریبون مخالفت با ددمنشی و سرکوب خشن رژیم نه تنها خود به شناخت سیاسی حقیقی دست می یابند، بلکه به جذب نیروهایی مبادرت می ورزند که با آنها منافع مشترک دارند. لنین در «چه باید کرد» می نویسد، «افشاگریهای همه جانبه سیاسی شرط ضروری و اصلی پرورش روح فعالیت انقلابی توده های زحمتکش است».
همانا، این آگاهی بدون شرکت سازمان یافتۀ طبقه کارگر در مبارزات روزمرۀ زندگی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و تبلیغات سیاسی وسیع توسط نیروهای چپ و مارکسیست، مدافعان منافع زحمتکشان و افشاگری پیرامون همه اشکال استثمار و ستمگری استبداد ولایی و دولت ضد کارگری وابسته به آن، امکان پذیر نیست. پیشاهنگان طبقۀ کارگر و سوسیالیست ها برای پر رنگ ساختن وجهِ سیاسیِ هرچه بیشتر فعالیت های کارگری می بایست از همه اهرمهای تبلیغاتی و ترویجی جهت دعوت طبقه کارگر به شرکت در جنبش ضد استبدادی بهره بجویند. یقیناً، آگاهی طبقاتی قادر نیست تنها در چارچوب تئوری باقی بماند، بلکه باید وارد عرصه عمل شود. به نقل از لنین»، بالابردن فعالیت کارگران فقط در صورتی میسر خواهد بود که ما به تبلیغات سیاسی در زمینه اقتصادی اکتفا نکنیم و به افشاگریهای همه جانبه سیاسی بپردازیم.»
تا زمانیکه طبقۀ کارگر خود را به مبارزۀ صرفاً اقتصادی محدود کند در معرض سلطۀ قدرت سیاسی و ایدئولوژیک ساختار سرمایه داری حاکم، باقی می ماند؛ زیرا مبارزات صنفی، حیات روابط سرمایه داری تولید را به چالش نمی کشد. این نکته صحیح است که آگاهی طبقۀ کارگر بهمراه توده های تحت ستم از خودانگیختگی، آغاز می گردد. ولی، از آن گذر می کند و ناگزیر می بایست با آن به ستیز بر خیزد. آنزمان که مبارزات کارگری تا سطح سیاسی ارتقاء یابد و به رهبریت حمایت از حقوق و منافع تمامی ستمدیدگان، نائل آید با نظام ولایی که نمایانگر وجه قهرآمیز سلطۀ طبقاتی و نهایتا کانون قطعی تمرکز تمام قدرتها در جامعه است از جنبۀ قهر انقلابی روبرو می گردد و ماهیتی کاملاً، سیاسی پیدا می کند؛ زیرا، مبارزۀ طبقاتی کارگران در مبارزۀ سیاسی به مضمون واقعی خود دست می یابد. به دیگر سخن تا هنگامی که مبارزۀ کارگران به عرصۀ سیاسی یعنی به مرحلۀ ستیز با  تمام سیستم استثماری صعود نکند، مبارزۀ طبقاتی در محدودۀ تصادمات و مطالبات جزئی باقی می ماند. لنین خاطر نشان می سازد که «مبارزۀ کارگران تنها وقتی مبارزۀ طبقاتی می گردد که همۀ نمایندگان پیشاهنگ مجموعۀ طبقۀ کارگر تمام کشور آگاهی یافته باشند که یک طبقۀ کارگر واحد را تشکیل میدهند و نه علیه این یا آن کارفرما، بلکه علیه تمامی طبقۀ سرمایه داران و علیه حکومت که از وی حمایت میکند، دست به عمل بزنند، این تنها وقتی است که هر کارگر آگاه گردد که عضو طبقۀ کارگر در مجموع آنست، وقتیکه او مبارزۀ روزمرۀ خود، برای مطالبات جزئی، علیه فلان کار فرمایان و فلان ماموران را به مثابۀ نبرد علیه تمامی بورژوازی و تمام حکومت بنگرد، تنها در آنوقت است که عمل او مبارزۀ طبقاتی می گردد. مبارزۀ کارگران علیه سرمایه داران تا آن حد که مبارزۀ طبقاتی می شود ضرورتاً مبارزه ای، سیاسی می گردد». تشکیل نهادها و تشکل هایی با عناوینِ «کارگری»، ولی در عملکرد «ضد- کارگری»، از ابتدای قدرتگیری جمهوری اسلامی بموازاتِ تداوم و تشدید سرکوب خشن تا بحال، در تقابل با این «ضرورت مهم»، تبیین می یابد.
مبارزه اقتصادی کارگران تا هنگامیکه به کانون قدرت گسترش نیابد ناقص باقی خواهد ماند، کانونی که نهایتاً مالکیت سرمایه داری ولایی همراه با کنترل تولید و تصاحب به آن متکی است. آگاهی سیاسی طبقۀ کارگر در شرایط بسط مبارزات صنفیِ کارگری، به انجام رسالت تاریخیِ خود، اضطرار افزونتری می یابد تا با قدرتِ تمام عیار و خالص، کلیۀ کُنش و واکنشهای طبقۀ کارگر بهمراه دیگر گردانهای زحمتکش را هدایت نماید. در چنین شرایطی، رویارویی با نظراتی که معتقدند نبرد کارگران بطور خودکار مُنجر به فروپاشی نظم حاکم میگردد یا با حرکتهای خود به خودی به اُمیدِ رشد نیروهای مولد و تضاد آن با مناسبات تولید دل بسته اند، حیاتی و الزامی ست. مبارزۀ خودانگیختۀ کارگران، تنها می تواند راه را برای افزایش درک و اعتقاد آنان هموار سازد و نقش قابل توجه ای در پرورش و آموزش طبقه ی کارگر ایفاء می کند. لیک، خطر آنزمان احساس می شود که کارگران دچار بزرگنمایی نتایجِ مبارزات صنفی خود شوند و متوجه نباشند و نشوند که نه بر ضد علّتها بلکه بر علیه معلول ها، مبارزه می کنند. از اینرو، به این آگاهی نائل نمی آیند که پیکارهای صنفی – مبارزات خودانگیختۀ کارگری- حکم تجویز مُسکن را دارد و نه درمان خودِ بیماری!.
بسط و گسترش مبارزات خودانگیختۀ کارگران بدون اینکه نیروی خود را آنچنان سازماندهی نمایند تا مانندِ اهرمی برای رهایی قطعی طبقات رنجبر، سرنگونی» نظام حاکم- نظام مزدی»، بکار ببرند، مشکل زاست.
زیرا، این مبارزات می توانند به "رفرمیسم"،"یوتوپیانیسم"،"اکونومیسم"،"تریدیونیسم" و ...گرایش و تمایل پیدا نمایند. گرایشاتِ بورژوازی و اپورتونیستی نیز می توانند بسرعت در مبارزات نفوذ و سلطه و در نهایت، آنرا منحرف سازند. خطرِ سقوط مبارزات اقتصادی کارگری، بویژه هنگامیکه مبارزاتِ صنفیِ کارگران بسط و گسترش یافته اند، به ورطه پذیرشِ تمایز بین "سیاست" و "اقتصاد" و باور به تغییرِ نظام بوسیلۀ مبارزاتِ اقتصادی صرف، افزونتر می گردد. این خطر، پیوسته گرایشات مارکسیستی و کنشگران سوسیالیست و انقلابی و منافع استراتژیک کارگران را تهدید و کُند، می سازد. اختلافِ لنین با اکونومیستها نیز پیرامونِ همین موضوع بود. در واقع، مبارزات کارگران شورشی پاریس نشان داد که طبقۀ کارگر حتی نمی تواند به تصاحبِ ماشین دولتی بسنده کند، بلکه باید آنرا در هم بکوبد. اگر مبارزۀ روزمرۀ طبقۀ کارگر به هدفِ نهایی،"سرنگونی دولت"، ربط داده نشود، در مقصودش،"منافع استراتژیک"، شکست می خورد. "لنین" رهبر پرولتاریای جهان، هشدار می دهند که؛ "هر چه فعالیت خودانگیختۀ کارگران گسترده تر باشد، به همان نسبت نیز سازمانِ آگاهِ انقلابی برای پیش گیری از رنجِ شکست مصیبت بار، بیشتر لازم است".
لذا، پیشگیری از نفوذِ گرایشات ارتجاعی و برای اجتناب از تبدیل شدن فعالیتهای کارگری به همسُرایان هلهله خوان و ضمیمۀ جناح و باندهای حکومتی و وارفتگی مبارزات کارگری، وظیفۀ نیروهای انقلابی و پیشاهنگِ طبقۀ کارگر است تا آگاهی بخشی سیاسی به مبارزه را ارتقاء و بین امر روزمره و امر عام، نه تنها در "نظریه" بلکه در "عمل"، پیوند ایجاد کنند؛ زیرا، به نقل از کارل مارکس،" کلیدِ دستیابی به آگاهیِ طبقاتی راستین و درکِ اثربخش از جهان «عملِ انسان و فهمِ عمیق این عمل" است.
در نهایت، طبقۀ کارگر، سوژۀ تغییر دهندۀ رژیم دیکتاتوری ولایی و جایگزینی آن با نظامی عالی تر، است. پراکندگی مبارزات صنفی کارگران و غیبت طبقۀ کارگر سازمان یافتۀ انقلابی، واقعیتی است که امروزه در جامعۀ ایران، مشهود است. طبقۀ کارگر برای انتقال و ادغام تجارب و آموخته ها و بطورکلی، آگاهی های در زمانی و هم زمانی به یک سازماندهی گسترده نیازمند است. این سازماندهی با هدف مبارزۀ ضد استبدادی و استثماری و صف آرایی در برابر سرکوب و تدارک قهرآمیزِ انقلاب، نمی تواند دست کم در اصلی ترین شکلش علنی باشد. نابودی جمهوری اسلامی به مثابۀ گامی سرنوشت ساز و سرآغاز گشایشِ فضایی مناسب جهت انحلال کار مزدی، رسالت تاریخی این سازماندهی است که خواه ناخواه بایستی مانندِ یک ستاد عملیاتی مقابلِ نظام سرمایه داری حاکم و دستگاه عریض و طویلِ سرکوبی، صف آرائی کند.



[1]  سخنی به عاریت گرفته از «کارل مارکس»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر