جنگ بود و نبود
ابتدا باید به واقعیت یک جنگ شوم توجه کرد. در ایران تحت حاکمیت فاشیسم مذهبی، جامعة ما با نقض وحشیانة حقوق بشر، روزانه مورد هجوم قرار میگیرد؛ از جمله با 1200 اعدام در دورة روحاني. در عراق، بربریت گروه داعش از یک سو و پاکسازی قومی و نسل کشی توسط شبهنظامیان وابسته به حکومت ایران از سوی دیگر، بیداد میکند. در سوریه، قتلعامها و ویرانگريهای دیکتاتوری بشار اسد، هر روز فاجعه میآفریند؛ همچنین وقایعی مثل کشتار روزنامهنگاران در پاریس، قتلعام دانش آموزان يك مدرسه در پاكستان و به آتش كشيدن كامل يك شهر در نيجريه. همة اینها وجوه جنگ واحدی است؛ جنگ بنیادگرایی اسلامی با تمام بشریت.
خطاست اگر فکر کنیم که کشتار بیش از 200 هزار سوری، فقط این کشور را در ویرانی و مصیبت فرو میبرد.؛ خیر، میبینیم که در برابر دیدگان همگان، آتش این جنگ به همه جا سرایت میکند: از ایران به عراق، از آن جا به سوریه و لبنان و فلسطین، سپس به یمن و کشورهای دیگر؛ آنچنان که تا قلب اروپا هم امتداد پیدا میکند.
این تعرض، در اصل تعرض نیرویی است که برای خود، حیات و آیندهیی در این عصر نمیبیند. از این رو به جنگ سرنوشت رو آورده است.
تاکتیک محوریاش اين است که بیمحابا به جنایت علیه بشریت دست میزند. از قتل عام 30 هزار زندانی سیاسی و اسیدپاشیدن به چشم و صورت زنان در ایران، تا گردن زدن اتباع غربی در سوريه، و از کوچ دادن اجباری مسیحیان در عراق ، تا قتل عام خبرنگاران در فرانسه. هیچ آتشبس یا محدودیت و کاهش و اعتدالی هم نمیپذیرد؛ زیرا حیاتش در تعرض است و تا زمانی که وجود دارد، به جنگ و گسترش آن ادامه میدهد.
رد تلقی خود به خودی
این پدیده با تمام فریبکاری و سنگدلیاش، نه به صورت تصادفی خلق شده و نه به صورت خود به خودی گسترش پیدا کرده است. فقط با وجود یک تروریسم دولتي، یعنی رژیم ولایت فقیه حاکم بر ایران است که بنیادگرایی اسلامی توانست به تهدید جهانی تبدیل شود. بدون حاکمیت رژیم کنونی در ایران، جریانهای عقبمانده، چنین ظرفیت و چشماندازی پیدا نمیکردند که به صورت یک نیروی سیاسی مخرب، سر بلند کنند. این مهمترین واقعیت در مورد بنیادگرایی اسلامی است.
در قانون اساسی این رژیم، صدور بنیادگرایی تحت عنوان «حمایت بیدریغ از مستضعفان جهان» یا «وحدت جهان اسلام» در اصلهای 3، 11 و 154 مورد تأکید قرار گرفته است.
خمینی بنیانگذار دیکتاتوری مذهبی، در وصیتنامة خود، خواهان برانداختن حکومتهای تمام کشورهای مسلمان و اخراج زمامداران آنها و تشکیل «یک دولت اسلامی با جمهوریهای آزاد و مستقل» شد. خامنهای سردمدار کنونی این رژیم، خود را مرجع شیعیان خارج ایران معرفی کرده که گویای طمع این حکومت به کشورهای دیگر است.
نیروی تروریستی قدس که از ربع قرن پیش تأسیس شده، ابزار سیاست صدور بنیادگرایی است. سپاههای 9 گانة آن، هر کدام یک کشور یا منطقه را هدف قرار داده است. وانگهی بهترین گواه، وقایع عینی است:
ـ گروههاي شبه نظامي در عراق كه همپاي داعش - و به قول مسؤلان رسمي كرد عراقي، بدتر از داعش - به جنایت علیه بشریت مشغولند، از تهران فرماندهی میشوند.
ـ گروه حزبالشیطان در لبنان، وابسته به سپاه قدس است و زمام امور آن، چه از نظر هزینهها و چه از بابت سیاستها، همه در دست شخص خامنهای است.
ـ گروه حوثی در یمن و جنگافروزیهایش برای تصرف این کشور، توسط همین رژیم هدایت میشود.
ـ کشتارها و جنگ سرکوبگرانه علیه ملت سوریه برای حفظ بشار اسد، در اساس تحت فرماندهی سپاه پاسداران است. به گفتة منابع بینالمللی، رژیم ایران هر ماه بین یک الی دو میلیارد دلار برای حفظ حکومت سوریه هزینه میکند.
ـ در 27شهريور 93 یک نمایندة مجلس آخوندها گفت: «در حال حاضر 3 پایتخت عربی در دست ایران است و صنعاء پایتخت چهارم خواهد بود... و ما دنبال یکپارچهسازی کشورهای اسلامی هستیم».
ـ طبق یک تحقیقات شش ساله، که نتیجه آن در ژانویه 2013 در نیویورک تایمز منتشر شد، ردیابی هر پوکهیی که در جنگهای آفریقا مصرف شده، به ایران راه میبرد.
ـ و همين يك هفته پيش، يك موسسة تحقیقات تسلیحات نظامی در بریتانیا در گزارشي اعلام كرد: شواهدی دارد که نشان میدهد ايران براي شبهنظامیان مسلمان کشور آفریقای مرکزی سلاح فرستاده است.
نتیجه این که چه از نظر ایدئولوژیک و سیاسی و از چه نظر پول و سلاح و لجستیک، محور بنیادگرایی اسلامی رژیم آخوندهای حاکم بر ایران است.
روشن است که گروههایی نظیر داعش، مثل حزبالشیطان در لبنان یا بدر و عصائب و کتائب در عراق، نیستند و سروکار آشکاری با این رژیم ندارند؛ در این صورت چگونه این گروه و بربریت آن را میتوان نتیجة حمایت رژيم ایران از بنیادگرایی دانست؟
پاسخ، این است که فراتر از هر پیوند سیاسی و مادی مشخصی میان این گونه گروهها با رژیم ایران، آنچه اهمیت تعیینکننده دارد، وجود یک قدرت بنیادگرای حاکم (یعنی رژیم ولایت فقیه) است که الگو و الهامبخش شکلگیری همة گروهها و هستههای بنیادگراست. بدون چنین حکومتی، فضای فکری و ایدئولوژیکی و سياسي و پايگاه مركزي و كانون قابل اتكايي برای پیدایش و گسترش این گروهها وجود نداشت. وانگهی؛
ـ هر چند در بسياري از مقاطع در دو دهة گذشته، رژيم ايران از كمكهاي مالي، تسليحاتي و مهمتر از همه، راهبازكردن براي داعش و القاعده كوتاهي نكرده است،
ـ هر چند بسياري از مهره هاي كليدي اين گروهها در سوريه و عراق، براي سالها در ايران مأوا داشته اند،
به علاوه،
ـ اگر سرکوب بیرحمانة سنيها در عراق توسط دولت دستنشاندة ملاها و به حاشيه راندن آنها در کار نبود، زمینهیی برای رشد داعش فراهم نمیشد.
ـ اگر كشتار فجيع سوريها توسط نيروهاي تحت فرمان سپاه پاسداران نبود، هرگز گروه داعش در سوريه پا نميگرفت.
ـ و اگر در تحولات ماههاي اخير در عراق، نسل كشي و پاكسازي قومي توسط شبه نظاميان رژيم ايران در كار نبود، بسيج سنيهاي عراق امكان پذير ميشد و راه غلبه بر بحران داعش باز ميشد.
ميدانيم كه اين حكومت متحد ملاها، يعني رژيم بشار اسد، بود كه به صورت غير مستقيم براي شكل گيري و رشد اين گروه در سوريه راه باز كرد. همچنان كه لوران فابيوس نيز اخيرا در سناي فرانسه گفت: «جنگ افزار» كشتار و البته پول و نيروي قتل عام را ايران، به بشار اسد مي رساند. به علاوه پیرو یک اتحاد عمل نانوشته میان این گروه و رژیم بشار اسد، در یک سال اخیر، چند هزار تن از اعضای اپوزیسیون دموکراتیک سوریه توسط همین گروه به قتل رسیده است.
واقعیت این است که آخوندهای حاکم بر ایران، مستقیم و غیر مستقیم، از هر عمل تروریستی و جنایتآمیز تحت پوش اسلام، سود میبرند؛ از قتلعامهای دهة 1990 الجزایر تا انفجارهای هولناک عراق در یک دهة اخیر، همه جا آنها پیشرفت خود را میبینند و در هر کجا که افراطیگری تحت نام اسلام پس زده شود، رژیم ایران از آن احساس زیان میکند.
در اوائل همین ماه، رژیم ایران کشتار روزنامهنگاران یک مجله در پاریس را وسيله و پشتوانة باجخواهی خود قرار داده بود. سران این رژیم در مقام سخنگو و پیامرسان این جنایت، فرانسه را تهدید میکردند که اگر سیاست خود در سوریه را تغییر ندهد و از بشار اسد حمایت نکند، این کشتارها ادامه خواهد یافت.
ابتدا باید به واقعیت یک جنگ شوم توجه کرد. در ایران تحت حاکمیت فاشیسم مذهبی، جامعة ما با نقض وحشیانة حقوق بشر، روزانه مورد هجوم قرار میگیرد؛ از جمله با 1200 اعدام در دورة روحاني. در عراق، بربریت گروه داعش از یک سو و پاکسازی قومی و نسل کشی توسط شبهنظامیان وابسته به حکومت ایران از سوی دیگر، بیداد میکند. در سوریه، قتلعامها و ویرانگريهای دیکتاتوری بشار اسد، هر روز فاجعه میآفریند؛ همچنین وقایعی مثل کشتار روزنامهنگاران در پاریس، قتلعام دانش آموزان يك مدرسه در پاكستان و به آتش كشيدن كامل يك شهر در نيجريه. همة اینها وجوه جنگ واحدی است؛ جنگ بنیادگرایی اسلامی با تمام بشریت.
خطاست اگر فکر کنیم که کشتار بیش از 200 هزار سوری، فقط این کشور را در ویرانی و مصیبت فرو میبرد.؛ خیر، میبینیم که در برابر دیدگان همگان، آتش این جنگ به همه جا سرایت میکند: از ایران به عراق، از آن جا به سوریه و لبنان و فلسطین، سپس به یمن و کشورهای دیگر؛ آنچنان که تا قلب اروپا هم امتداد پیدا میکند.
این تعرض، در اصل تعرض نیرویی است که برای خود، حیات و آیندهیی در این عصر نمیبیند. از این رو به جنگ سرنوشت رو آورده است.
تاکتیک محوریاش اين است که بیمحابا به جنایت علیه بشریت دست میزند. از قتل عام 30 هزار زندانی سیاسی و اسیدپاشیدن به چشم و صورت زنان در ایران، تا گردن زدن اتباع غربی در سوريه، و از کوچ دادن اجباری مسیحیان در عراق ، تا قتل عام خبرنگاران در فرانسه. هیچ آتشبس یا محدودیت و کاهش و اعتدالی هم نمیپذیرد؛ زیرا حیاتش در تعرض است و تا زمانی که وجود دارد، به جنگ و گسترش آن ادامه میدهد.
رد تلقی خود به خودی
این پدیده با تمام فریبکاری و سنگدلیاش، نه به صورت تصادفی خلق شده و نه به صورت خود به خودی گسترش پیدا کرده است. فقط با وجود یک تروریسم دولتي، یعنی رژیم ولایت فقیه حاکم بر ایران است که بنیادگرایی اسلامی توانست به تهدید جهانی تبدیل شود. بدون حاکمیت رژیم کنونی در ایران، جریانهای عقبمانده، چنین ظرفیت و چشماندازی پیدا نمیکردند که به صورت یک نیروی سیاسی مخرب، سر بلند کنند. این مهمترین واقعیت در مورد بنیادگرایی اسلامی است.
در قانون اساسی این رژیم، صدور بنیادگرایی تحت عنوان «حمایت بیدریغ از مستضعفان جهان» یا «وحدت جهان اسلام» در اصلهای 3، 11 و 154 مورد تأکید قرار گرفته است.
خمینی بنیانگذار دیکتاتوری مذهبی، در وصیتنامة خود، خواهان برانداختن حکومتهای تمام کشورهای مسلمان و اخراج زمامداران آنها و تشکیل «یک دولت اسلامی با جمهوریهای آزاد و مستقل» شد. خامنهای سردمدار کنونی این رژیم، خود را مرجع شیعیان خارج ایران معرفی کرده که گویای طمع این حکومت به کشورهای دیگر است.
نیروی تروریستی قدس که از ربع قرن پیش تأسیس شده، ابزار سیاست صدور بنیادگرایی است. سپاههای 9 گانة آن، هر کدام یک کشور یا منطقه را هدف قرار داده است. وانگهی بهترین گواه، وقایع عینی است:
ـ گروههاي شبه نظامي در عراق كه همپاي داعش - و به قول مسؤلان رسمي كرد عراقي، بدتر از داعش - به جنایت علیه بشریت مشغولند، از تهران فرماندهی میشوند.
ـ گروه حزبالشیطان در لبنان، وابسته به سپاه قدس است و زمام امور آن، چه از نظر هزینهها و چه از بابت سیاستها، همه در دست شخص خامنهای است.
ـ گروه حوثی در یمن و جنگافروزیهایش برای تصرف این کشور، توسط همین رژیم هدایت میشود.
ـ کشتارها و جنگ سرکوبگرانه علیه ملت سوریه برای حفظ بشار اسد، در اساس تحت فرماندهی سپاه پاسداران است. به گفتة منابع بینالمللی، رژیم ایران هر ماه بین یک الی دو میلیارد دلار برای حفظ حکومت سوریه هزینه میکند.
ـ در 27شهريور 93 یک نمایندة مجلس آخوندها گفت: «در حال حاضر 3 پایتخت عربی در دست ایران است و صنعاء پایتخت چهارم خواهد بود... و ما دنبال یکپارچهسازی کشورهای اسلامی هستیم».
ـ طبق یک تحقیقات شش ساله، که نتیجه آن در ژانویه 2013 در نیویورک تایمز منتشر شد، ردیابی هر پوکهیی که در جنگهای آفریقا مصرف شده، به ایران راه میبرد.
ـ و همين يك هفته پيش، يك موسسة تحقیقات تسلیحات نظامی در بریتانیا در گزارشي اعلام كرد: شواهدی دارد که نشان میدهد ايران براي شبهنظامیان مسلمان کشور آفریقای مرکزی سلاح فرستاده است.
نتیجه این که چه از نظر ایدئولوژیک و سیاسی و از چه نظر پول و سلاح و لجستیک، محور بنیادگرایی اسلامی رژیم آخوندهای حاکم بر ایران است.
روشن است که گروههایی نظیر داعش، مثل حزبالشیطان در لبنان یا بدر و عصائب و کتائب در عراق، نیستند و سروکار آشکاری با این رژیم ندارند؛ در این صورت چگونه این گروه و بربریت آن را میتوان نتیجة حمایت رژيم ایران از بنیادگرایی دانست؟
پاسخ، این است که فراتر از هر پیوند سیاسی و مادی مشخصی میان این گونه گروهها با رژیم ایران، آنچه اهمیت تعیینکننده دارد، وجود یک قدرت بنیادگرای حاکم (یعنی رژیم ولایت فقیه) است که الگو و الهامبخش شکلگیری همة گروهها و هستههای بنیادگراست. بدون چنین حکومتی، فضای فکری و ایدئولوژیکی و سياسي و پايگاه مركزي و كانون قابل اتكايي برای پیدایش و گسترش این گروهها وجود نداشت. وانگهی؛
ـ هر چند در بسياري از مقاطع در دو دهة گذشته، رژيم ايران از كمكهاي مالي، تسليحاتي و مهمتر از همه، راهبازكردن براي داعش و القاعده كوتاهي نكرده است،
ـ هر چند بسياري از مهره هاي كليدي اين گروهها در سوريه و عراق، براي سالها در ايران مأوا داشته اند،
به علاوه،
ـ اگر سرکوب بیرحمانة سنيها در عراق توسط دولت دستنشاندة ملاها و به حاشيه راندن آنها در کار نبود، زمینهیی برای رشد داعش فراهم نمیشد.
ـ اگر كشتار فجيع سوريها توسط نيروهاي تحت فرمان سپاه پاسداران نبود، هرگز گروه داعش در سوريه پا نميگرفت.
ـ و اگر در تحولات ماههاي اخير در عراق، نسل كشي و پاكسازي قومي توسط شبه نظاميان رژيم ايران در كار نبود، بسيج سنيهاي عراق امكان پذير ميشد و راه غلبه بر بحران داعش باز ميشد.
ميدانيم كه اين حكومت متحد ملاها، يعني رژيم بشار اسد، بود كه به صورت غير مستقيم براي شكل گيري و رشد اين گروه در سوريه راه باز كرد. همچنان كه لوران فابيوس نيز اخيرا در سناي فرانسه گفت: «جنگ افزار» كشتار و البته پول و نيروي قتل عام را ايران، به بشار اسد مي رساند. به علاوه پیرو یک اتحاد عمل نانوشته میان این گروه و رژیم بشار اسد، در یک سال اخیر، چند هزار تن از اعضای اپوزیسیون دموکراتیک سوریه توسط همین گروه به قتل رسیده است.
واقعیت این است که آخوندهای حاکم بر ایران، مستقیم و غیر مستقیم، از هر عمل تروریستی و جنایتآمیز تحت پوش اسلام، سود میبرند؛ از قتلعامهای دهة 1990 الجزایر تا انفجارهای هولناک عراق در یک دهة اخیر، همه جا آنها پیشرفت خود را میبینند و در هر کجا که افراطیگری تحت نام اسلام پس زده شود، رژیم ایران از آن احساس زیان میکند.
در اوائل همین ماه، رژیم ایران کشتار روزنامهنگاران یک مجله در پاریس را وسيله و پشتوانة باجخواهی خود قرار داده بود. سران این رژیم در مقام سخنگو و پیامرسان این جنایت، فرانسه را تهدید میکردند که اگر سیاست خود در سوریه را تغییر ندهد و از بشار اسد حمایت نکند، این کشتارها ادامه خواهد یافت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر