پروژه انهدام يك جنبش قسمت دهم
نوشته
مصطفي نادري
يك حماسه دراوين، نگاه «بره لاجوردي»
من وقتي در اتاق دربسته اوين با سي چهل زنداني ديگر بودم از بلندگوي زندان صحنه مقاومت حماسي يك مجاهد خلق را كه در «حسينيه» اوين در برابر لاجوردي ايستادگي مي كرد و جواب اراجيف او را مي داد، مي شنيديم. براي ما شنيدن صحنه بسيار انگيزاننده بود. جوابهاي آن مجاهد فداكار و مقاوم كه پوزه جلاد را به خاك مي ماليد دلمان را شاد و عزممان را صد چندان مي كرد.
اخيرا دركتاب مصداقي ديدم كه همان صحنه را نقل كرده ولي از تحليل و تفسيري كه در آخرش آورده بود، خيلي تعجب كردم . ازيك طرف به حماقت مصداقي در دادن چنين تفسير و تحليلي خنديدم و ازطرف ديگر ديدم كه دشمن و دستهاي پيدا و پنهان او تا كجا در كار تخريب رنج و خون و مقاومت مجاهدين هستند و از هرطرف دارند تئوري بافي مي كنند تا خون شهدا و رنج شكنجه شدگان را لوث كنند و خط سرخ مقاومت را بشكنند.
مصداقي درصفحه 119 جلد 1 كتابش درمورد اين صحنه مي نويسد: « ما را چون شبهاي قبل به حسينيه بردند ناگاه متوجه شدم كه لاجوردي به همراه دو پاسدار جواني را به بالاي سن راهنمايي ميكنند نور افكنها از هر سو سن نمايش را احاطه كرده بودند گويي كه نمايشنامه اي به روي صحنه ميرود و تماشاگران با بهت و هيجان صحنه هاي آغازين آن را دنبال ميكنند مانند تئاترهاي برشت تعدادي از بازيگران در ميان جمعيت به سر ميبردند و از همان جا به ايفاي نقش مي پرداختند روي سن پشت تريبون لاجوردي چشم بند وي را برداشت و از او خواست خود را معرفي كند او را يك راست از انفرادي و بازجويي به محل آورده بودند چشمانش در اثر نور شديد نورافكن ها تاب ديدن را از دست داده بودند با گرفتن دستانش در مقابل چشم هايش ناآرامي خود را نشان ميداد او شناختي از جايي كه در آن قرار گرفته و كساني كه نظاره گر او بودند نداشت شايد دانستن اين موضوع كمكي به او نميكرد و يا اصلا در آن شرايط برايش مهم نبود كه خود را حسين فقيهي دانش آموز يكي از دبيرستان هاي شرق تهران و هوادار مجاهدين خلق معرفي كرد جواني بود لاغر اندام و نسبتا ضعيف شايد در اثر بازجويي به آن وضع دچار شده بود لاجوردي رو به تماشاگران صحنه گفت او يك عمليات موفق ترور داشت و همچنان از مواضعش دفاع ميكند لاجوردي رو به او كرده و با لودگي هر چه تمامتر گفت بيا با هم بحث آزاد كنيم و بعد ادامه داد به نظر تو چپ خوب است يا چپ نما ؟ حسين اما تمايلي به پاسخ دادن نداشت بالاخره بر اثر سماجت لاجوردي گفت چپ . لاجوردي آنگاه به شكل استهزاآميزي گفت اپورتونيست چپ خوب است يا اپورتونيست چپ نما ؟ او با صلابت هر چه تمامتر گفت بين ما و شما بحثي نيست بين ما و شما فقط خون حكم ميكند و گلوله. همهمه اي در حسينيه پيچيد او جمعيت را آرام زير نظر داشت. لاجوردي گفت : ديدي چگونه موسي را به خاك افكنديم حسين ضمن تاييد ضربه ي بزرگي كه مجاهدين متحمل شده بودند گفت اما ما ضربه هاي بسيار بزرگتري را در ساليان گذشته متحمل شده بوديم و سپس به ضربه ي سال پنجاه و شهادت محمد حنيف نژاد و تقريبا تمامي اعضاي كميته مركزي آن زمان اشاره كرد و بعد زيركانه ادامه داد ساواك نيز همين تصور شما را داشت که همه چيز تمام شده است، ولی ديديد که اين گونه نبود...»
حماسه اين قهرمان دلير مجاهد خلق كه البته نمونه هاي خاموش بسيار دارد و جرياني از مقاومت و تهاجم حداكثر به دشمن و تحقير مرگ و دست رد زدن به سينه هرگونه سازش و تسليم در شكنجه گاههاي قرون وسطايي رژيم ولايت فقيه را تشكيل مي دهد، آن قدر پرصلابت و درخشان بود كه آنچه در همين جملات آمده و در ادامة رزم دلاورانة او در دل شكنجه گاه رخ مي دهد، هرانسان آزاده يي را سرشار مي كند و درسهاي گرانبهايي از اصالت ارادة آزاد و جبر شكن انساني و حقانيت وضرورت مقاومت در برابر هارترين دژخيمان خميني، مخصوصا براي زنداني زير فشار و شكنجه برجاي مي گذارد، ولي جالب است كه شما نتيجه گيري مصداقي را از اين صحنه كه شاهدش بوده است، ببينيد:
”لاجوردي منظورش را به وضوح بيان ميكرد او ميخواست زندانيان را بي سپر در مقابل خود داشته باشد تا راحتتر بتواند با تمركز فشار روي آنان مقاومت شان را در هم بشكند به خاطر دستگيريهاي زياد و طيف گسترده ي زندانيان امكان تمركز روي همه ي زندانيان با هدف شكستن آنان غير ممكن بود. افرادي بايستي نشان كرده ميبودند و چه بهتر اين كه خود در اين امر پيشقدم شوند و راه را براي فشارهاي بعدي هموار سازند او ميخواست حسين فقيهي را سمبلي سازد براي پيشبرد هدف خود . او تحقير خود به دست او را از پيش پذيرفته بود، تنها به اين اميد كه ديگران را با اين ترفند رذيلانه از كمين گاه خود بيرون كشد و آنان را به مصافي نابرابر فرا بخواند حسين فقيهي در بهار اعدام شد“(صفحه 121)
خواننده از تحليل مصداقي درمورد آنچه كه دراين حماسه مقاومت و شهادت مجاهد قهرمان حسين فقيهي گذشته بايد نتيجه بگيرد كه:
اولا، لاجوردي به اين « اميد» اين صحنه را ترتيب داده بود و دنبال اين بود كه افرادي به حمايت از اين مجاهد قهرمان برخيزند و بدين ترتيب آنها را از كمينگاه توبه بيرون بكشد!
ثانيا، زنده باد تواباني مثل مصداقي كه با خود داري از كمترين واكنشي در آن صحنه، توانستند به دشمن ضربه بزنند!
ثالثا ،خواست رژيم اين است كه نفرات توبه نكنند، تا بتواند هرچه بيشتر افراد را اعدام بكند.
رابعا، بيچاره كساني كه با خود داري از توبه و استقبال از شهادت به خواست دشمن عمل مي كنند
خامسا، زنده باد بريدگي و فرو رفتن در كمينگاه توبه براي اعدام نشدن.
اين نوع تحليلها در سراسر كتابهاي مصداقي وجود دارد و هدفش اين است كه مقاومت در زندان را تخطئه كند و به جايش بريدگي و توبه براي جان بدر بردن را توجيه و تئويزه كند.
پيگيري اين هدف در نوشته هاي مصداقي با انواع و اقسام ترفندها دنبال مي شود. او براي پوشاندن چهره اش، حرفش را گاه با مقداري تعريف و تمجيد از كسي كه مقاومت كرده همراه مي كند و گاه با روش شناخته شده وزارت اطلاعات معروف به 80-20 كلمات تندي هم نثار بازجوها و شكنجه گران و رژيم مي كند تا بتواند در لباس جعلي زنداني كه برتن يك تواب پوشانده، كارش را پيش ببرد. از همين «كمينگاه توبه» هست كه مصداقي به نوشته ها وگفته هاي مجاهدين يا ساير زندانيان سياسيِ از بند رسته حمله مي كند و به آنها مارك دروغ و جوسازي و رقم سازي مي زند، چراكه از ثبت واقعيت آن چه در زندانها گذشته، تحليل بريدگي و توبه مصداقي بيرون نمي آيد. بلكه مقاومت و جانفشاني يعني مجاهدت در راه عقيده و آرمان بيرون مي آيد و بر فراز آن، حرمت و تقدس اين ارزشهاي والا كه تبلور آزادگي و شرف انساني است حراست و ترويج ميشود و حال آنكه در منطق و ايدئولوژي و در روايت مصداقي، حتي در مواردي كه به تعريف و تعارف از مقاومت و پايداري قهرمانان سخن ميگويد، در اساس خودش و راه و رسم خودش را به عنوان ارزش برتر و بالاتر و تبلور درايت و هوشياري و مواجهة صحيح يك زنداني اسير در برابر دژخيم و شكنجهگر تبليغ و ترويج ميكند و آن چيزي نيست جز ارزش بريدگي و ندامت و تواب شدن براي جان بدر بردن از دست جلاد و زنده ماندن و زندگي كردن البته با ارتزاق از خون و رزم ورنج همان مجاهدان قهرماني كه حاضر نشدند مثل مصداقي به ننگ تسليم و خيانت تن بدهند و بهاي ايستادگي شان را با خون خود پرداختند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر