لیپووتسکی: در وصف جهان "فوق مدرن"
ژیل لیپووتسکی
ژیل لیپووتسکی بیش از سی سال است که در کار تفسیر جوامع مدرن یا به قول خودش "فوقمدرن" است. او از سال ١٩٨٣ با انتشار کتاب "عصر خلاء2" ناگهان به عنوان یکی از متفکران "سنگینوزن" فرانسوی شناخته شد. کتاب "عصر خلاء" بنا بر تعریف نویسنده "جستاری بر فردگرایی معاصر" بود. لیپووتسکی در اواخر دهۀ هشتاد میلادی کتاب دیگری منتشر کرد با عنوان "فرمانروایی بیدوام3" و اینک آخرین کتاب او تحت عنوان "سبکی" به بازار آمده است.
این سه کتاب را شاید بتوان سهگانهای دانست که اندیشه و پژوهشهای لیپووتسکی را طی چند دهۀ اخیر خلاصه میکند. او در مقام جامعهشناسی که تفکر فلسفی را بر تحقیقات میدانی ترجیح میدهد، در هر سه کتاب انگیزهای واحد دارد: تشخیص و تعریف خصوصیاتی که ویژۀ زمانۀ ما و جوامع امروزی است. لیپووتسکی به تدریج به این نتیجه رسیده که خصوصیات موردنظر، منحصر به یک جامعه یا یک منطقۀ جغرافیایی نیست و به موازات روند جهانی شدن، در تمامی جوامع بشری پدید آمده یا در حال پدید آمدن است.
مفاهیم انتزاعی کلی مثل "خلاً" یا "بیدوام و زودگذر بودن" و اینک مفهوم "سبکی" را در کار لیپووتسکی نباید به مجاز گرفت. او از ساختارهای اقتصاد، تحولات تکنولوژی و "واقعیات انسانشناختی" سخن میگوید.
لیپووتسکی در کتاب جدید خود مینویسد: «اشیاء، اندامها، تغذیه، معماری، ابزار... همه چیز سبک شده. دوران صنایع سنگین به پایان رسیده است».
در سراسر کتاب، لیپووتسکی میکوشد تا "سبکی" را در همۀ وجوه و لایههای دنیای امروز بنمایاند. او اخیراً در مصاحبهای گفته است:
«امروزه "سبکی" جزو ساختار دنیاست و به یک الزام اقتصادی و فنی تبدیل شده: دنیای اسمارتفون، تابلت، دنیای انرژیهای تجدیدپذیر، فعالیت و کار غیرمادی، دنیای نانوتکنولوژی... انسان بر دنیای بینهایت کوچکها، بر "بینهایت سبک" مسلط شده. این سبکی در همۀ عرصههای زندگی دیده میشود: مثلاً رژیم غذایی و لاغری: آدمها هم باید سبک و نازکاندام باشند... در عین حال، به خاطر هزینۀ کمتر و آسیب کمتر به محیط زیست، سازهها و ساختارهای صنعتی سبکتر شده و سعی بر اینست که مواد خام کمتری مصرف گردد».
تناقض بزرگ زمانه
واژۀ "سبکی" در این کتاب و به طور کلی در زبان فرانسه میتواند معناهای مثبت یا منفی داشته باشد. لیپووتسکی با حوصله، تمامی حوزۀ معنایی این واژه را از نظر میگذراند و مصداقهای آن را در زندگی مردم امروز نشان میدهد. اتفاقاً منظور لیپووتسکی از کلمۀ فرانسوی Légèreté و تعابیر گوناگون وی را میتوان با نظر به ترکیبات رایج زبان فارسی بهتر فهمید. این ترکیبات فارسی نیز گاه معناهای مثبت دارند و گاه منفی: از سبکروحی و سبکبالی گرفته تا سبکمغزی و سبکسری...
لیپووتسکی هیچیک از معناها را نادیده نمیگیرد. او مینویسد که شاید نخستین متفکری که جداً به فضایل "سبکی" (یا سبکبالی) اندیشید، نیچه بود. لیپووتسکی میگوید:
«نیچه میگفت آدمها دچار سنگینیاند. به عقیدۀ او دین و مذهب و اخلاق بر هستی انسانها سنگینی میکند. نیچه بر این باور بود که با خلاص شدن از دست مذهب و اخلاق، انسان به "سبکی" یا سبکباری خواهد رسید. ولی چنین نشد. امروزه نه مذهب و اخلاق، که معیارهای اجتماعی بر دوش ما سنگینی میکند: چاقی مذموم است، باید هر طور شده لاغر شوید... اگر اسمارتفون نداشته باشید، دچار حس حقارت و اضطراب خواهید شد... در محیط کار، زیر بار سرعت ارتباطات و انبوه ایمیلها غرق میشوید... مسئله اینست که هرقدر در تمدن "سبکی" پیش میرویم، خود را کمتر و کمتر سبک یا سبکبار حس میکنیم. این، تناقض بزرگ زمانۀ ماست. "سبک" نیستیم چون الزامات و وظایف زیاد بر دوش داریم، مثلاً میل به خوشبخت بودن و یا لذت بردن. خب، وقتی این چیزها را نداریم احساس "سنگینی" میکنیم».
از سبکبالی تا سبکمغزی
از فصلهای مهم و خواندنی کتاب، فصلی است که به هنر و جایگاه اجتماعی آن اختصاص دارد.
لیپووتسکی قبلاً در کتابی دیگر به هنر و آنچه "سرمایهداری هنری4" مینامد به تفصیل پرداخته است. در کتاب تازه، هنر به عنوان بخشی از بازار و جهان مصرف بررسی میشود. بر خلاف لحن کلی کتاب، فصل مربوط به هنر، لحنی گزنده و گاه تند به خود میگیرد. به روشنی پیداست که لیپووتسکی از هنر معاصر دل خوشی ندارد. او حتی در مورد هنرمندانی چون جف کونز5 صریحاً از ابتذال و بیمعنایی سخن میگوید و شیوه و سبک او را به طعنه "مضحک و ارتجاعی" توصیف میکند.
لیپووتسکی مینویسد: «اندی وارهول6 اولین کسی بود که علناً خود را "هنرمند تاجر" معرفی کرد و بدین ترتیب دنیای هنر، مد و پیام بازرگانی را به هم آمیخت».
لیپووتسکی شرح میدهد که "سبکبالی" و رویای آسمان و پرواز همیشه در آثار هنری تجلی داشته است. اما اینک "رابطۀ انسان با هنر" دچار سبکی (یا سبکسری) شده: در این رابطۀ سطحی، انسان مصرفکنندۀ متلون که مدام تشنه و مشتاق محصولات جدید است، تنها در جستجوی سرگرمی و لذت زودگذر است.
در این فصل کتاب، لیپووتسکی منفیترین تفسیرهای خود را از مفهوم "سبکی" عرضه میکند.
"فوقمدرنیته" و خوشبختی
در سال ١٩٨٣، لیپووتسکی در کتاب "عصر خلأ" از جوامع "پست مدرن" سخن گفت اما چند سال بعد، کاربرد این عبارت را نادرست دانست و در آثار بعدی توضیح داد که "پست مدرن" اصطلاحی بیمعناست.
لیپووتسکی به تدریج و همراه با چند متفکر دیگر اصطلاح "هیپرمدرنیته7" (فوق مدرنیته) را به کار بست و در کتاب آخر خود نیز به این مفهوم وفادار مانده است. او میگوید: «ما از مدرنیته خارج نشدهایم. فقط بعضی خصوصیات، معایب و مزایای آن را به حد افراط رساندهایم».
ژیل لیپووتسکی در فصل آخر کتاب "سبکی" از حوزۀ جامعهشناسی تماماً بیرون میآید و به میدان فلسفه میرسد. به نوشتۀ وی، انسان "فوق مدرن" که از یک سو در آرزوی سبکبالی است و از سوی دیگر گرفتار زندگی، در نهایت چیزی جز خوشبختی نمیخواهد. اما تعریف و خصوصیات این "خوشبختی" برایش ناروشن است.
حدود یک سال قبل از انتشار کتاب "سبکی"، لیپوتسکی در یک کنفرانس دانشگاهی گفته بود: «واقعیت اینست کهما از رشد اقتصادی اسطوره ساختهایم. با رشد اقتصادی بیشتر، خوشبختی بیشتر نمیشود. البته، نسبت به دهۀ شصت، مصرف انرژی در دنیا سه برابر شده. اما تولید ناخالص ملی شاخص خوشبختی نیست. به نظر من مصرف، نیاز به نقد جدی دارد. بهتر بگویم، افراط در مصرف را باید نقد کرد. انسان باید بتواند رضایت خود را جای دیگری خارج از بهشت مصرف به دست بیاورد. تصاحب مال و مصرف بیشتر نمیتواند هدف اصلی زندگی باشد»
دويچه وله
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر